آیا
براستی حقوق بشر جرم است؟ چرا درکشور ایران همه چیز جرم است بجزدزدی آخوندها
وجنایاتشان.
آخوندها
دجال فکر کرده اند با بگیر وببند میتوانند جلوی افکار انسانها بزرگ را بگیرند.با
مواد مخدر وهزار کثافت کاری دیگر میتوانند جلوی حرکت وانقلاب مردم را بگیرند. مگر
میشود جلوی تکامل را گرفت.مگر میشود درمقابل ظلم سکوت کرد وکوتاه آمد و مگر میشود
تابه ابد آخوندها برایران حکومت کنند.خیرای دجالان دوران چیزی به پایان حکومت شما
نمانده وهیچ چیز جلوی سرنگونی شما را نمیگیرد.
سخنانی
اززبان نرگس محمدی؛
طی یکسال گذشته تجربه عجیبی در زندان داشتم. بودن در زندان و حتی حکم ١٦ سال حبس در پرونده اخیرم، نهتنها پشیمانم نکرده بلکه اراده و باورم را برای دفاع از حقوقبشر بیش از پیش تقویت نموده.
مدافع
حقوقبشر بودنم را جرم تلقی کردند اما تلخ تر آن که زن بودن و مادر بودنم را
انکار نمودند. تا آن زمان که بمیرم و خاموش شوم اعتراض و گلایه خواهم کرد و فراموش
نخواهم نمود. کودکانم سه ساله بودند که نیمهشب به خانهام هجوم آوردند و کیانای
عزیزم را که عمل جراحی شده بود با ناله و گریه و تن تبدارش از آغوشم کشیدند و به
سلول افکندند. عزیزانم پنج ساله بودند و پدرشان از ایران رفته بود که سراغم آمدند.
بچهها دامنم را رها نمیکردند که به دروغ به آنها قول دادند که شب برمیگردم
پیششان و بردند و حبسام کردند و 15 اردیبهشت سال پیش که فرزندانم را که در مدرسه
بودند و ظهر به امید گشوده شدن در توسط مادرشان به خانه بازمیگشتند ناگهان ناامید
پشت در بسته گذاشتند تا چون پدرشان از این سرزمین رخت بسته و رفتند و من از این
مردان حکومتمدار دیندار میپرسم آیا آنچه با من و فرزندانم رواداشتهاند کم است که
اکنون اینگونه فرزندان کوچک و معصوم من را آزار میدهند؟ روان گفتم به روانی
اشکهای روی گونههایم. ساده نوشتم بهسادگی مهر مادرانهام. سوگند خوردم که «دلم
برای فرزندانم تنگ و بیتاب است». گفتم: «دل کوچک فرزندان در غربتم برای من تنگ
است». افسوس هیچکس نشنید و وقعی ننهاد. یکسال صبوری کردم شاید وجدانی در این
سرزمین خفته دلان به درد آید، حاصلی نداشت و باز مهر مادرانهام را انکار کردند. برغم
میل و توان جسمیام، راهی برایم نماند جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنم
را با اعتصابغذا اعلام نمایم.