آیا
براستی حقوق بشر جرم است؟ چرا درکشور ایران همه چیز جرم است بجزدزدی آخوندها
وجنایاتشان.
![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhx-w7gy15iUqXdjsGhzPJ4S3W0Q75AO7tQn7pv1rvk2GT-Hae95uU7l-0xde2-Yrf0Eoup7mSXMH74c2qd9MYXhjAYoHQ13iSenkLf7ZpViDu54smI-wnQhf_P4Geet37ukNoR8GRylmA/s400/img_1540.jpg)
سخنانی
اززبان نرگس محمدی؛
طی یکسال گذشته تجربه عجیبی در زندان داشتم. بودن در زندان و حتی حکم ١٦ سال حبس در پرونده اخیرم، نهتنها پشیمانم نکرده بلکه اراده و باورم را برای دفاع از حقوقبشر بیش از پیش تقویت نموده.
مدافع
حقوقبشر بودنم را جرم تلقی کردند اما تلخ تر آن که زن بودن و مادر بودنم را
انکار نمودند. تا آن زمان که بمیرم و خاموش شوم اعتراض و گلایه خواهم کرد و فراموش
نخواهم نمود. کودکانم سه ساله بودند که نیمهشب به خانهام هجوم آوردند و کیانای
عزیزم را که عمل جراحی شده بود با ناله و گریه و تن تبدارش از آغوشم کشیدند و به
سلول افکندند. عزیزانم پنج ساله بودند و پدرشان از ایران رفته بود که سراغم آمدند.
بچهها دامنم را رها نمیکردند که به دروغ به آنها قول دادند که شب برمیگردم
پیششان و بردند و حبسام کردند و 15 اردیبهشت سال پیش که فرزندانم را که در مدرسه
بودند و ظهر به امید گشوده شدن در توسط مادرشان به خانه بازمیگشتند ناگهان ناامید
پشت در بسته گذاشتند تا چون پدرشان از این سرزمین رخت بسته و رفتند و من از این
مردان حکومتمدار دیندار میپرسم آیا آنچه با من و فرزندانم رواداشتهاند کم است که
اکنون اینگونه فرزندان کوچک و معصوم من را آزار میدهند؟ روان گفتم به روانی
اشکهای روی گونههایم. ساده نوشتم بهسادگی مهر مادرانهام. سوگند خوردم که «دلم
برای فرزندانم تنگ و بیتاب است». گفتم: «دل کوچک فرزندان در غربتم برای من تنگ
است». افسوس هیچکس نشنید و وقعی ننهاد. یکسال صبوری کردم شاید وجدانی در این
سرزمین خفته دلان به درد آید، حاصلی نداشت و باز مهر مادرانهام را انکار کردند. برغم
میل و توان جسمیام، راهی برایم نماند جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنم
را با اعتصابغذا اعلام نمایم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر