مادرم
ازفشار وستم ونداری دست به خودسوزی زد وما آواره خیابانها برای بدست آوردن یک لقمه
نان شدیم.
این
رژیم حق من وخواهر وبرادرهایم را خورد ومرا کودک خیابانی کرد
ما
کسی را نداریم ومکانی که بعد ازخستگی وفشارهای روزانه درآن استراحت کنیم نداریم
چون پدرومادری نداریم که سرپناهی برای ما تهیه کرده باشند.الان کارتن خوابیم
پدرم
ازفشار بیکاری ونداری رفت ودیگربرنگشت
دوستم
که وضعیت ما را میدهید دراعتراض به این ظلمها دستگیرواعدام شد
بجای
رفتن مدرسه مجبورم برای یک لقمه نان برای خودم وخواهروبرادرکوچکترم دوره گردی کنم
ودست جلوی کس وناکس درازکنم
آیا
بازهم بگویم ازغم دربدری وبی کسی
بله
من به این رژیم رأی نمیدهم و برای سرنگونی او حاضربه هرقدمی هستم که کودکی سرنوشت
مرا پیدا نکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر